الان که دارم این پستو مینویسم تو شهر من نم بارون مهمون خیابونا و چتر و پنجره هاست...
دلتون همیشه به با طراوتی بارون
اینکه چقدر از آن روز ها گذشته ...
یا اینکه چقدر هر دو مان عوض شده ایم
یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم
اصلا مهـــم نیست !
باران که ببارد هر وقتی که می خواهد باشد
دل هایمان هوای هم را می کند !!!
به کوری چشم تو هم که باشد حالم خوب ِ خوب است
اصلا هم دلم برایت تنگ نشده،
حتی به ...تو فکر هم نمیکنم
باران هم تو را دیگر به یاد من نمیآورد
مثل همین حالا که میبارد
لابد حالا داری زیر باران قدم میزنی . . . . . .
چترت را فراموش نکن ! لباس گرم را هم...
دلگیر نشو از آدمها…
نیش زدن طبیعتشونه!!
سالهاست که به هوایِ بارانی می گویند :
خــــــراب…!
ادامه فراموش نشه از پشت ابرها دستی تکان بده
شاید نبینمت قدری زمان بده
آغاز کردام ره را به نام تو
پایان قصه را بر من نشان بده
روح باران را بگو...
تشنه کامانیم! ای ابر سیاه
بر لب ما قطره ای ایثار کن
خاک، له له میزند، خورشید تیغ
چشمه های خشک را سرشار کن
دست خشکیده ست و دهقان ناامید
رودهای خفته را بیدار کن
باغ پژمرده ست و غمگین باغبان
این سراسر خار را گلزار کن
روح باران را بگو ای تابناک
بحر را سرریز کن، رگبار کن
جان ما را زین پلیدی ها بشوی!
کار کن! ای ابر نیسان کار کن!
...................
آری باران ، لبخند خداست....
ما شقایق های باران خورده ایم / سیلی نا حق فراوان خورده ایم
ساقه احساسمان خشکیده است / زخم ها از باد و طوفان خورده ایم
ما به همون نم بارون میگیم؛وارش



حلول سال نو مبارک؛کتایون بانو
مرسی